به یاد شش ماهه ی حضرت زهرا(س)


آسمانی ترین غزل ها را٬ می سرایم برایت ای مادر

واژه ها را یکی یکی از دل می نشانم به پایت ای مادر

 

بند بند وجودم از عشقت٬ همه ی تار و پودم از عشقت

ای تو معنای آفرینش من٬ آفرینش فدایت ای مادر

 

قلب و روحم قرین آرامش با نماز و دعا و تسبیحت

می شوم هم نوای قرآن و سجده و ربنایت ای مادر

 

پرده ای بین تو٬ خدا٬ من نیست٬ درد دل هات را شنیدم من

غصه های غریبی باباست در طنین صدایت ای مادر

 

غصه های پدر عجب دردی ست٬ آخرین روز آن نبرد عجیب

یادت آمد چه با پدر کردند٬ یا که با دست هایت ای مادر

 

یادم آمد که آسمان ترسید تو ولی عاشقانه جنگیدی

تو رجزخوان دفاع می کردی از پدر از ولایت ای مادر

 

تو رجز خواندی از خودت گفتی: فاطمه دختر نبی هستم...

گوش این قاریان بی قرآن نیست با حرف هایت ای مادر

 

ناگهان حمله٬ در٬ لگد٬ آتش٬ بارالها به من اجازه بده...

و شدم در ادامه ی مقتل سپری بر بلایت ای مادر